loading...
MILAAD
milaad zahedi بازدید : 3 سه شنبه 26 خرداد 1394 نظرات (1)
زعشق کودکی پرسی تو بی شک         بگوید بستنی، چیپس و لواشک

گرت از یک پسر پرسی همین را         بگوید  دختر  عمّه  سمین  را

به فوتبالی بگویی عشق توچیست؟       بگوید جز مسی دیگر کسی نیست

اگر  از  اهل علم  پرسی  دوباره        بگوید  بی  انیشتن  بی قراره

گر از اهل ادب  پرسش کنی باز         بگوید  حافظ  آن  مولود  شیراز

ز تاجر خواهی از معشوق گوید         بگوید  پول  ز  قلبم  غم  بشوید

گرت پرسش کنی این را ز معتاد        بگوید  وای  من  از  جیبم افتاد

اگر  از  مادری  پرسی  ز  عشقش     بگوید بچّه اش هست نور چشمش

زعارف پرسی ارمعشوق توکیست؟     هرآن گوید خدا عشق حقیقیست
milaad zahedi بازدید : 3 سه شنبه 26 خرداد 1394 نظرات (0)
وقتی یکی را دوست دارید
وقتی یکی را دوست دارید، آرزوھایتان آرزوھای اوست.

وقتی یکی را دوست دارید، به زندگی ھم عشق می ورزید.

وقتی یکی را دوست دارید، واژه تنھایی برایتان بی معناست.

وقتی یکی را دوست دارید، برای دیدن مجددش لحظه شماری می کنید.

وقتی یکی را دوست دارید، ناخودآگاه برایش احترام خاصی قائل ھستید.

وقتی یکی را دوست دارید، تحمل دوری اش برایتان سخت و دشوار است.

وقتی یکی را دوست دارید، ھر چیزی را که متعلق به اوست، دوست دارید.

وقتی یکی را دوست دارید، حتی تصور بدون او زیستن برایتان دشوار است.

وقتی یکی را دوست دارید، در کنار او که ھستید، احساس امنیت می کنید.

وقتی یکی را دوست دارید، به علایق او بیشتر از علایق خود اھمیت می دھید.

وقتی یکی را دوست دارید، حاضرید از خواسته ھای خود برای شادی او بگذرید.

وقتی یکی را دوست دارید، حاضرید برای خوشحالی اش دست به ھر کاری بزنید.

وقتی یکی را دوست دارید، حاضرید به ھر جایی بروید که فقط او در کنارتان باشد.

وقتی یکی را دوست دارید، زمانی که در کنارش راه می روید احساس غرور می کنید.

وقتی یکی را دوست دارید، حتی فکر کردن به او باعث شادی و آرامش تان می شود.

وقتی یکی را دوست دارید، با موفقیت و محبوبیت او شاد و احساس سربلندی می کنید.

وقتی یکی را دوست دارید، شیرین ترین لحظات عمرتان لحظاتی است که با او گذرانده اید.

وقتی یکی را دوست دارید، حتی با شنیدن صدایش، ضربان قلب خود را در سینه حس می کنید.

وقتی یکی را دوست دارید، او برای شما زیباترین و بھترین خواھد بود اگر چه در واقع چنین نباشد.

وقتی یکی را دوست دارید، تحمل سختی ھا برایتان آسان و دلخوشی ھای زندگی تان فراوان می شوند.

وقتی یکی را دوست دارید، به ھمه چیز امیدوارانه می نگرید و رسیدن به آرزوھای تان را آسان می شمارید.

وقتی یکی را دوست دارید، در مواقعی که به بن بست می رسید، با صحبت کردن با او به آرامش می رسید.

وقتی یکی را دوست دارید، شادی هایش برایتان زیباترین منظره دنیا و ناراحتی هایش برایتان سنگین ترین غم دنیاست
milaad zahedi بازدید : 6 سه شنبه 26 خرداد 1394 نظرات (0)

من یـــه دختــرم. . .

دخترانه نــازمیکنم ودخترانه حسادت میکنم!

منم لیلای عشـــق...

دخترانــه میخندم پس اگر مرا خندان دیدی برچسب هرزگی برپیشانی ام نزن...

آری مـــن همان دختــریم که عشوه هایم برباد میدهد غرور مردانه اتـــــ را....

milaad zahedi بازدید : 7 سه شنبه 26 خرداد 1394 نظرات (0)
 


۱۳۵۵ - سخت کوش
۱۳۵۶ - ﻓﺪﺍﮐﺎﺭ
۱۳۵۷ -با معرفت
۱۳۵۸ - شجاع
۱۳۵۹ - باغیرت
۱۳۶۰ - پرتلاش
۱۳۶۱ - احساساتی
۱۳۶۲ - خجالتی
?۱۳۶۳ - راستگو
۱۳۶۴ - زود رنج
۱۳۶۵ - با مرام
۱۳۶۶ - ﻭﻓﺎﺩﺍﺭ
۱۳۶۷ - بیزار از خیانت
۱۳۶۸ - ﻣﻬﺮﺑﻮﻥ
۱۳۶۹ - ﺧﻮﺵ ﺳﻠﯿﻘﻪ
۱۳۷۰ - خوش خبر
۱۳۷۱ - زیبارو
۱۳۷۲ - متنفر ازدروغ
۱۳۷۳ - شیک پوش
۱۳۷۴ - عاشق
۱۳۷۵ - ﻟﻮﺱ وبامزه
۱۳۷۶ - تو دل برو
۱۳۷۷ - ﺧﻮﺷﮕﻞ
۱۳۷۸ - وفادار
۱۳۷۹ - مدرن
۱۳۸۰ﺗﺎ ۱۳۹۳ -ﺩﺍﯾﻨﺎﺳﻮﺭ

milaad zahedi بازدید : 9 سه شنبه 26 خرداد 1394 نظرات (0)
 
 

برای دوست داشتنت
محتاج دیدنت نیستم...
اگر چه نگاهت آرامم می کند
محتاج سخن گفتن با تو نیستم...
اگر چه صدایت دلم را می لرزاند
محتاج شانه به شانه ات بودن نیستم...
اگر چه برای تکیه کردن ،
شانه ات محکم ترین و قابل اطمینان ترین است!
دوست دارم ، نگاهت کنم ... صدایت را بشنوم...به تو تکیه کنم 
دوست دارم بدانی ،
حتی اگر کنارم نباشی ...
باز هم ،
نگاهت می کنم ... 
صدایت را می شنوم ... 
به تو تکیه می کنم
همیشه با منی ،
و همیشه با تو هستم، 
هر جا که باشی!......

 

 
milaad zahedi بازدید : 15 سه شنبه 26 خرداد 1394 نظرات (0)

لیلای همیشه لیلای من!

بیست سال است درآرزوی توام!بدنبال توام!چشم براه توام!

دیگرچشمهایم از نفس افتاده است!!قلبم از تپش ایستاده است!نای رفتن و ماندن ندارم!!

تو با آمدنت کدامین تکه از پازل زندگی ام را تکمیل کردی؟که با رفتنت اینچنین همه ی من را بهم ریختی؟؟

مگر نمیدانستی دلم توان دوباره رفتنت را نداشت!!!بگو!چرا رفتی؟؟

لیلای تا ابد لیلای من؟؟

تو بیا!قول میدهم نفسم را در سینه حبس کنم فقط نگاهت کنم!!فقط احساست کنم!!

فقط ببینم کنارم هستی برایم کافی است!فقط بیا و بمان!ببین چگونه به دورت خواهم گشت!

آنچنان که هیچ عاشقی به عمر خود ندیده باشد!آنطور که سر همه عشاق جهان گیج رود!!

در حسرت دوست داشتنمان مات شوند!من بمانم و تو!! فقط من و تو..

فقط وفقط من و لیلای تا ابد همنفس من!!

همان لیلای قدیمی من.....

@@@

یادلیلا ودو چشمش میکشاند قایق قلبم بسویش

بیست سالی درگل ساحل نشست,باحسرت و در آرزویش

کاش می دیدی چقدر این طفل دل خواهان لیلایش شده

آرزویم بشنوم تکیه کلامش, بوسم آن چال گلویش

من که رنجورم ز بی مهری لیلا , مانده ام برعهدخویش

من به این دنیانخواهم داد حتی بوسه ای از ماهرویش

گرچه لیلا بر دلم زد پشت پاو اشکهایم را ندید

بازهم جان مرا خواهد گرفت هرپیچشی ازتار مویش

سهم من از عشق او جزبی کسی و درد و تنهایی نبود

رفته ام از یاد لیلا، آب رفته برنمیگردد به جویش!!!

milaad zahedi بازدید : 5 جمعه 15 خرداد 1394 نظرات (0)
معروف‌ترین چهره‌هایی که سیگار را ترک کردند/ آخرین سیگاری که امام کشید خبرگزاری مهر نوشت: ایران 12 میلیون سیگاری دارد که در سال بیش از ۶۲ میلیارد نخ سیگار دود می کنند و البته هر روز 200 نفر از آنها به خاطر مصرف سیگار جانشان را از دست می دهند. سیگاری هایی که خیلی از آنها برای ترک دست به دامن موسسات ترک سیگار می شوند و دست آخر باز هم رفیق روز و شب شان فندک است و پاکت سیگار. اما در این میان، چهره های شناخته شده ای هم هستند که فاصله اراده تا عملشان یک لحظه بوده و با یک تصمیم زندگی شان را از هر نوع وابستگی به سیگار پاک کرده اند. آخرین سیگاری که امام کشید شاید جالب ترین ماجرای ترک سیگار، مربوط به امام خمینی (ره) باشد که خاطره آن را فاطمه طباطبایی، عروس امام در کتاب «اقلیم خاطرات» نقل کرده است. او می گوید: «یک شب امام گفتند: در جوانی سیگار می‌کشیدم. تا این که یک شب سرد زمستان که پشت کرسی مشغول مطالعه بودم، به مطلب مهمی رسیدم و فکرم بشدت در گیر فهم آن شد. در همین حال برای آوردن سیگار از اتاق بیرون رفتم. پس از بازگشت همین که نگاهم به کتاب افتاد که آن را بر زمین گذاشته و به دنبال سیگار رفته ‌بودم، احساس شرمندگی کردم و باخود عهد کردم که دیگر سیگار نکشم. آن را خاموش کردم و دیگر سیگار نکشیدم.» یا مهریه یا ترک سیگار درباره سیگاری شدن و ترک سیگار شهید مهدی شاه آبادی هم برادر ایشان، آیت الله نصرالله شاه آبادی خاطره ای را نقل می کنند و می گویند: «8-7 ساله که بودیم فکر می‌کردیم هر کسی سیگار بکشد مرد است. گاهی یواشکی سیگار از وسایل مرحوم پدرم برمی‌داشتیم و می‌رفتیم می‌کشیدیم. روزی عیدی‌‌هایمان را برداشتیم و دو تایی با هم رفتیم و یکی یک پاکت سیگار 10 تایی که 10 شاهی قیمتش بود گرفتیم. یک شاهی هم دادیم و 2 تا کبریت خریدیم. نزدیک منزل‌مان خرابه‌ای بود به نام قهوه خانه. آن جا رفتیم و دوتایی روبروی هم نشستیم و هر کسی با کبریت خودش سیگارها را آتش زد و کشید. 10 سیگار من و 10 سیگار آقا مهدی کشید. تمام که شد، آمدیم بلند شویم سرمان گیج رفت. افتادیم و به حالت اغما فرو رفتیم.خانواده از این‌طرف و آن‌طرف گشتند و ما را پیدا کردند. دیدند دور وبر ما ته سیگار ریخته است. دهن‌مان را بو کردند و دیدند بله، سیگار کشیدیم. آبلیمو خوراندند و به هوش آمدیم.وقتی به هوش شدیم نگفتیم سیگار بد است؛ گفتیم ما بد کشیدیم! باید درست کشید! خلاصه هر دومان سیگاری شدیم تا وقتی که هر دو ازدواج کردیم؛ اما خانم اخوی، مخالف با سیگار بود.از خود اخوی شنیدم که با خانمش قرار گذاشتند خانم از مهریه صرف‌نظر کند ایشان هم از سیگار و همین کار را هم کردند و ایشان دیگر سیگار نکشیدند. ولی چون خانم من از این حرف‌ها نزد، من الان سیگاری هستم!» اگر سیگار نباشد سینه را می خواهم چه کنم؟ ترک سیگار آیت الله حـجـت شاید یکی از غیرمنتظره ترین ترک هایی باشد که روایت می شود. استاد مطهری در این باره می نویسند: «آیت الله حجت یک سیگاری ای بود که تا کنون نظیر او را ندیده بودم. گاهی سیگار او از سیگار دیگر بریده نمی شد. بعضی اوقات هم که می برید بسیار مدتش کوتاه بود. طولی نمی کشید که مجددا سیگاری را آتش می زد. در اوقات بیماری اکثر وقتشان صرف کشیدن سیگار می گشت. وقـتی مریض شدند و او را برای معالجه به تهران بردند، در تهران اطبا گفتند چون بیماری ریوی دارید باید سیگار را ترک کنید و به سینه تان ضرر دارد. ایشان ابتدا به شوخی فرموده بودند: من این سینه را برای کشیدن سیگار می خواهم. اگر سیگار نباشد سینه را می خواهم چه کنم؟ عرض کردند: به هر حال سیگار برایتان ضرر دارد و واقعا مضر است، ایشان فرموده بودند: واقعا مضر است؟ گفته بودند: بله واقعا همینطور است. فرموده بودند: دیگر نمی کشم... یک کلمه نمی کشم کار را یکسره کرد. یک حرف و یک تصمیم، این مرد را به صورت یک مهاجر از عادت قرار داد.» بگو همسایه سیگار بکشد شهید همت هم یکی از کسانی بوده که در جوانی سیگار می کشید اما به خاطر یک جمله، تصمیم می گیرد برای همیشه سیگار را کنار بگذارد. یکی از نزدیکان او در کتاب «به مجنون گفتم زنده بمان» ماجرای ترک سیگار شهید همت را ابنطور تعریف می کند: «روز خواستگاری یا زمان خواندن خطبه عقد بود که مادرم گفت: قول می دهد سیگار هم نکشد. خانمش هم گفت مجاهد فی سبیل الله که نباید سیگار بکشد. سیگار کشیدن دور از شان شماست! وقتی برگشتیم خانه رفت جیب هایش را گشت: سیگارهایش را درآورد له کرد و برد ریخت توی سطل آشغال. گفت تمام شد. دیگر هیچ کس دست من سیگار نمی بیند. همین هم شد. خانمش می گفت: دو سال از ازدواجمان می گذشت. رفتم پیشش گفتم: این بچه گوشش درد می کند: این سیگار را بگیر یک پک بزن دودش را فوت کن توی گوشش. گفت: «نمی توانم قول دادم دیگر سیگار نکشم. گفتم: بچه دارد درد می کشد! گفت: ببر بده همسایه بکشد و توی گوشش فوت کند. دیگر هم به من نگو.» شیخ فضل الله دهانت بوی سیگار می دهد! اما به جز شهید همت، شهید محلاتی هم جزو ترک سیگار کرده ها به حساب می آید که به خاطر خوابی که دید، سیگار را برای همیشه ترک کرد. عده ای از دوستان او درباره این اتفاق می گویند که ایشان تا حدود دو سال قبل از شهادت، گاه و بیگاه سیگار می کشید. بارها نذر کرده بود که سیگار نکشد و سیگار را ترک می کرد، اما همیشه در نذرهایش یک استثنا وجود داشت که اگر به زندان رفت، حق کشیدن سیگار را داشته باشد. در زندان های رژیم شاه، شکنجه های روحی و جسمی آن قدر سخت و طاقت فرسا بود که خیلی ها این فشارها را بدون سیگار نمی توانستند تحمل کنند. این موضوع سبب شده بود که سیگار هرچند گاه در زندگی او خودنمایی کند. اما مدتی قبل از شهادت خوابی دید که برای همیشه سیگار را کنار گذاشت. پایگاه اطلاع رسانی ایثار و شهادت در این باره می نویسد: «یک روز وقتی از خواب برخاست، گفت: من هرگز سیگار نمی کشم. وقتی علت را پرسیدند، گفت: خواب دیدم که با حضرت امام خویشاوند شده ام و امام به منزل ما آمده اند. گروهی از مردم هم در محضر ایشان حضور داشتند من جلو رفتم تا در گوش امام چیزی بگویم اما امام فرمود: شیخ فضل الله دهانت بوی سیگار می دهد! من در خواب خیلی ناراحت شدم و بدون بیان مطلبی به امام، عذر خواستم و به عقب برگشتم و یک پاکت سیگاری هم که در جیب داشتم، به درویشی که در گوشه ای نشسته بود دادم.» شهید محلاتی بعد از دیدن این خواب سیگار را برای همیشه ترک کرد.» برگرفته شده از سایت: http://www.parsine.com/fa/news/62077/%D9%85%D8%B9%D8%B1%D9%88%D9%81%E2%80%8C%D8%AA%D8%B1%DB%8C%D9%86-%DA%86%D9%87%D8%B1%D9%87%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%DA%A9%D9%87-%D8%B3%DB%8C%DA%AF%D8%A7%D8%B1-%D8%B1%D8%A7-%D8%AA%D8%B1%DA%A9-%DA%A9%D8%B1%D8%AF%D9%86%D8%AF-%D8%A2%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D9%86-%D8%B3%DB%8C%DA%AF%D8%A7%D8%B1%DB%8C-%DA%A9%D9%87-%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85-%DA%A9%D8%B4%DB%8C%D8%AF
milaad zahedi بازدید : 62 دوشنبه 21 اردیبهشت 1394 نظرات (0)
برداشتي از ليلي و مجنون ( قسمت دوم ) نظامی بروایت علی اصغر مظهری مجنون آواره کوه و بیابان بود که پدرش از دنیا رفت , شبگیری به مجنون رسید و به عتاب او برخاست که : این همه از لیلی سخن گفتی چه سود که نه از پدر یاد کردی و نه مادر را بیاد آوردی ! اینک که پدرت از غم نادانی تو در خاک خفته چرا دمی در تربتش پناه نمی گیری و عذرخواه نمی شوی؟ مجنون از شنیدن خبر مرگ پدر آرام و قرار از دست داد و یک سر تا گور پدر دوید و بیهوش بر مزارش افتاد و چون به خویش آمد خاک او در آغوش کشید و با بیقراری نالید. من بی پدری ندیده بودم تلخ است کنون که آزمودم من کرده درشتی و تو نرمی از من همه سردی از تو گرمی مجنون شب و روزی بر گور پدر خود نشست و ترانه های جانسوز خواند و از دیده اشک افشاند و چون از سوگ پدر باز پرداخت مجنون وار دوباره به کوه و صحرا و آشیان خویش شتافت و با ددان دمساز و هم آواز شد .چه حیوانات به معجزه عشق بنده فرمان مجنون بودند و در پرتو عشق با او نرد محبت می باختند . برای او آشیان ساختند , کرکس و باز و شاهین از خوی ددی بریدند شیران پنجه خود را از گوران برگرفتند گرگها در برابر میشان زور فرو گذاشتند . سگان با خرگوشان صلح کردند آهو برگان شير شیر خوردند و این همه بر گرد آشیان مجنون حلقه زده بودند . روباه با دم خود لانه مجنون می روفت و مجنون هنگام خوابیدن بر ران گوزن سر می گذاشت و موقع نشستن بر گردن گور تکیه داشت . سالی گذشته بود و مجنون هنوز در آتش عشق لیلی پر پر می زد که غروبی غباری در دشت پیدا شد و سواری پیش آمد و مجنون را گفت: در گذرگاهی خسته دلی سر راه نشسته دیدم چشمش چونان نرگسی که در کنار آب روید مست خواب بود و از مژه گلاب آفتاب می ریخت . او را پرسیدم گریه اش از چیست و نالیدنش برای کیست؟ از پاسخ او دلم خون شد که ترانه خوان بود لیلی بودم و لیک اکنون مجنون ترم از هزار مجنون لیکن جگرم بزیر خون است کان یار که بی منست چونست چون سخن عاشقانه او شنیدم خاموشی روا ندیدم و عهد بستم که نامه او را بتو برسانم. مجنون با شادمانی نامه لیلی را از آن پیر دلنواز گرفت و بر دیده نهاد و بویید و بوسید و گشود . او که از بوی دلدار و نقش خامه یار مست و شیدا شده بود نامه در دست به رقص آمد و به خواندن نامه مشغول شد . لیلی مجنون را خطاب کرده و از عشق و شیدای خود سخن گفته و رسوایی مجنون را آیت عشق خوانده و از دلدادگی و گرفتاری خود شکوه ها نموده بود . ای دل به وفای من سپرده من سر ز وفای تو نبرده دلتنگ مباش اگر کست نیست من کس نی ام آخر ؟ این بس ات نیست؟ مجنون از خواندن نامه لیلی به پرواز در آمد و سوز و سازش افزون گشت و از پیر قاصد اسباب دبیری ستاند و پاسخ نامه لیلی را نوشت و سخن دلش را با اشک چشم در هم آمیخت و پیش قاصد عیار آورد که بستان و به لیلی برسان! لیلی نامه مجنون را که جز حدیث عشق و مستی کلامی و پیامی نداشت با شوق و ذوق گشود و ترانه هایی را که مجنون نوشته و بر هر بیت آن نقشی از خون دل خود هشته بود را با چشم گریان خواند. مجنون از لیلی گلایه داشت که عهد او شکسته و با دگری در خلوت نشسته فریب کاری پیشه کرده و فرق او با تیشه نامرادی شکافته است. او به طعنه ای ظریف لیلی را ملامت کرده و برای ابن سلام او سلامت خواسته بود . گر من شدم از فراق رنجور باد از تو فراق چون تویی دور هر سر که نشد مطیع رایت انداخته باد زیر پایت لیلی از غم مجنون بیمار شد و در دام اندوه گرفتار آمد. ابن سلام که به دیدار لیلی دلخوش بود و بر گرد او حصاری از نگهبانان گماشته بود بزبان خوش همراه با مهربانی در خدمتش جانفشانی میکرد تا مگر دلش را بدست آورد . با این همه لیلی فارغ از شوی از کوی او بیرون شد و پیر قاصد را دید و از حال مجنون پرسید و چون دانست مجنون او هنوز هم مجنون واقعی عشق است و از نیک و بد بی خبر است و از نام و ننگ در او اثری نیست و جز لیلی به دگری نظر ندارد نالید و ۀویزه گوهرین از گوش خود جدا کرد و به قاصد سپرد که این بستان و مجنون را به من برسان تا از راه دور هم شده در او نظر اندازم و خود را به نگاهی بنوازم. مگر از زبان او ترانه های ساخته و پرداخته دلم را هم بشنوم و غم هجران را فرو نشانم . پیر جهان دیده که خود از راز و رمز عشق پاک و ملکوتی آگاه بود و عشق آسمانی ان دو دلداده شیدا و رسوا را می ستود شتابان به کوه و دشت رفت و چون شیدا و دیوانه را یافت او را مژده دادکه: دوریست که روی تو ندیدست نز لفظ تو نکته ای شنیدست کوشد که یکی دمت ببیند با تو دو بدو به هم نشیند مجنون به پرواز آمد و عازم کوی یار شد. پیر پیام آور لیلی او را خبر داد که یارش بر در است و او را به دیدار مجنون آورد . لیلی همین که چهره مجنون دید دلش لرزید و در خون تپید . بر جای ایستاد و پیر را گفت: مراقب من باش که شمع جان افروخته ام و دانم اگر قدمی پیش بگذارم در آتشی که برپاست خواهم سوخت . مجنون هم که سیمای دلدار را چونان ماه آسمان دید از همان راه دور مستانه ترانه خوان شد و قصه غصه های خود را نثار لیلی کرد . حدیث عشق افسانه هجران قصه دلدادگی شور اشتیاق و ماجرای فراق اینها مایه غزلخوانی آن عاشق دلخسته بود که سرانجام به ترسیم تابلویی زیبا از آرزوهای دلداده منتهی شد که اگر یار زیبایش در بر باشد و سایه اش بر سر چه شور و حالی خواهد داشت . مهتاب شبی چو روز روشن تنها من و تو میان گلشن خوشتر چه از آنکه چون شوم مست در حلقه زلف تو زنم دست در جوار خانه لیلی عاشق دیگری به نام زید زندگی داشت که دل شکسته او هم در گرو دلبری بود که به خانه شوهر رفته و به او اعتنا نداشت. زید که ترانه های پر سوز می سرود کم کم دوست و محرم لیلی شد. سوته دلان گرد هم آمدند و ناله شان را در قالب ترانه های زید دلشکسته می خواندند و مستانه اشک می افشاندند . سرانجام زید که به سوز و ساز لیلی بیشتر پی برده بود پیام آور محبت میان او و مجنون شد . هر روز پیامی مهر انگیز از لیلی دلخسته برای مجنون می برد و نامه ای شور آفرین از مجنون شیدا بی لیلی می رساند . روزی زید به مجنون خرده گرفت که با آن شور و توان و قدرتی که در غزلسازی دارد از چه صحرا نشین شده و خود را به جنون آلوده است. او را پند داد که به خود آید و بیارامد و نامش را با با شعر و ترانه هایش جاودان سازد. مجنون از شنیدن سخن او بر آشفت که: عشق من غایت حق است و اگر قامت خود کز خواستم در طلب دلدار خود راستم ! من کی بت دیگران پرستم کاول بت خویش را شکستم گر سوی بتی جمازه رانم خود را ز بتان خود رهانم لیلی که در دام ابن سلام اسیر بود و راه چاره ای نداشت زمانی که در خانه تنها بود در غم هجران مجنون می گریست ولی چون شوی به خانه میشد آرام داشت . سرانجام ابن سلام که از وصال لیلی بی بهره ماند و راهی به دل او نگشوده بود و جز او هم یار و غمخواری نداشت سخت بیمار و زار شد و پس از مدت کوتاهی جان سپرد . لیلی برابر آیین متداول قبیله در سوگ از دست دادن ابن سلام نشست و به ظاهر در فراق شوی ناکام خود ناله و فغان داشت ولی در درون دل شیدا ناله اش از فراق مجنون بود . اشک از پی دوست دانه می کرد شوی شده را بهانه می کرد شوریدگی دلیر می کرد خود را به طپانچه سیر میکرد زید خبر مرگ ابن سلام را به مجنون بیابان گرد رساند و او را مژده دادکه: رهزن کاروان کامرانیت که خار راه نام و ننگت بود برخاسته , اینک لیلی را دریاب که از عشق وصال تو دیوانه و کام رواست . مجنون با همه شیدایی و دلبستگی که به لیلی داشت از مرگ ابن سلام با همه آنکه رقیب و زندانبان معشوق بود, اظهار شادمانی نکرد و در شور و حالی که پیدا کرده بود به معشوق حقیقی رو کرد و با او به راز و نیاز نشست و آه از نهادش برخاست و از دوست چاره خواست که در مانده بود و راه چاره نمی دانست . من مانده در این شب جهانسوز بی روز مباد شب بدین روز یا رب برسان بدان چراغم کز آتش او رسید داغم توجه مجنون به حقیقت عشق برای عاشق آرامبخش بودو مفتون رسوا, دل شیدایی خود را به نور محبت حق روشن کرد و تسلیم شد . لیلی نیز به خانه پدر رفت و از راز عشق خود با بی پروایی پرده برداشت و پس از آن زید را خواند و او را گفت: در طلب مجنون باش ! کوه و دشت و بیابان همه جا را بگرد و او را به خانه در آر که طالب وصال یارم و تاب و توان انتظار ندارم . برای مجنون لباس فاخری فرستاد و خود نیز آراسته منتظر نشست و در بر همه بست . مجنون از وعده دیدار یار به رقص آمد و در چشمه محبت وضو ساخت . ردای عشق پوشید و شیدا و پایکوبان و دست افشان راهی کوی یار شد و در خانه دلدار به احترام ایستاد تا رخصت یابد . لیلی که بوی یار را شنیده بود به استقبالش شتافت و در بگشاد و در پای او افتاد. افتاده دو یار هوش رفته آواز جهان ز گوش رفته بودند فتاده آن دو دلخواه تا نیمه روز بر گذرگاه زید با گلاب و عنبر سیمای دلدادگان از هوش شده را تر کرد و آنان را بخود آورد. دو دلداده دست در دست و مست به خانه در آمدند و خدای را سپاس گفتند که عشقشان آلوده به هوس خاکیان نبود و به پاکی افلاکیان بود . لیلی و مجنون دست در آغوش آمدند و دوباره از هوش رفتند . جام جام می باقی از ساقی گرفتند و از شهد وصال سرمست شدند ولی لب از گفتگو بستندو با دلی پر سخن به تماشای هم نشستند . در سیمای هم نقش خویش را می دیدند و زبان دلشان گویا بود و چشم خدابینشان گشوده . آتش آه جانسوز دلهایشان در هم آمیخت . لیلی شیدا به غمزه دیده خونریزش بدیهه دلاویزی می ساخت و مجنون رسوا با اشک خونریز قصه عشق و هجران آتش انگیزی می گفت: تو چشم منی نه چشم بی نور بیننده ز چشم کس شود دور اینجا منی و تویی نباشد در مذهب ما دویی نباشد دلهای غرقه از محبت و صفا در هم آمیختند . دو قطره به جام وحدت در آمدند و یکی شدند . من و ما از میانه برخاست و عشق با همه عظمتش پرچم توحید افراشت . نه مجنون شیدا در میان بود و نه لیلی بی پروا جلوه داشت . هر دو خویش را از یاد برده و دل به عشق و محبت سپرده بودند . آتشی که در آن میانه شعله ور بود جز لطف و صفا هر آن چه را که در آن لحظات رویایی و نورباران جلوه یکتایی ناصافی داشت سوخت . سرانجام مجنون دلسوخته و شیدا که در سیمای یار دلبرده و زیبا خیره مانده بود تجلی حق را در چهره لیلی دید ,چشمش خیره شد , از سر شیدایی و رسوایی و از سویدای دل نعره کشید و دیگر بار دیوانه وار جانب صحرا ودشت گرفت و به سوی کوه و بیابان دوید . مجنون مجنون همه چیز و همه کس را از یاد برد و شب و روز تنها ترانه عشق می خواند و اشک از دیده می افشاند . زید عاشق و دلداه هم که در پی مجنون راهی کوه و دشت و صحرا شده بود دیوانه وار فریاد شوق آمیز داشت و ترانه عاشقانه می سرود و بر آن عشق عشق پاک و آسمانی آفرین می خواند . عشق آینه بلند نورست شهوت ز حساب عشق دورست عشق غرضی بقا ندارد کس عشق غرض روا ندارد لیلی هم که در آتش عشق مجنون سوخته و راز و رمز شیدایی آموخته بودهست و نیست از یاد برد و خود را به طوفان بلا سپرد از تماشای تجلی یار توانش از دست رفت به بستر بیماری افتاد و چونان شمع آرام آرام سوخت و آب شد و جان به جانان داد. پرده پندار را درید و بر بال محبت به ملکوت عشق پرید و با دریا و دریا شد . شاهد عشق بود و شهید عشق شد . هستش فرو هشت و به نیستی رو کرد و مستانه بقا و هستی ابدی یافت . روضش که بهشت دوستان بود گفتی که بهار و بوستان بود خاکش ز شکوه و تابناکی حاجت گه خلق شد ز پاکی مجنون که خبر پر پر شدن لیلی شنید مجنون وار گریبان درید و از خود بیخود شد و اشک خون از دیده بارید و به سوگ نشست . شب و روز در کوه و بیابان می گشت و دشت به دشت می رفت و غزلخوان بود تا سرانجام به شهادت گاه لیلی رسید و بر مزار او خیمه عشق زد و با دلدار از دست رفته به گفت و شنود عاشقانه مشغول و ترانه ساز وادی مهر محبت شد . کای تازه گل خزان رسیده رفته ز جهان جهان ندیده رفتی تو از ین خرابه رستی در یزم گه ارم نشستی مجنون با چنین شور و حالی خواب و آرام نداشت . شب به روز می آورد و روز را به شب پیوند می زد و تنها نام لیلی بر لبش بود و برای او ترانه می سرود که در سیمای لیلی نور حقیقت را دیده و جز او از همه کس بریده بود . او به همت محبت و صفا هفت وادی عشق را درنوردید . دروازه های بسته را به معجزه عشق و محبت و دوست داشتن گشود و از هفت شهر عشق گذشت . لیلای او آیینه تمام نمای حق بود و تجلی نور مطلق که چشم خدا بین او را گشود . عقل و هوش و هست و نیستش را ربود و من و ما را از دل او زدود تا به کمال عشق رسید . با چنین حالی مجنون شوریده که خویش از یاد برده و دل به دوست سپرده بود به حق رو کرد و رخصت وصال خواست و مستانه جان به جانان داد . چون تربت دوست در برآورد ای دوست بگفت و جان بر آورد مجنون ز جهان چو رخت بربست از سرزنش جهانیان رست شستند به آب دیده پاکش دادند ز خاک هم به خاکش پهلو گه دخمه را گشادند در پهلوی لیلی اش نهادند خفتند به ناز تا قیامت برخاست ز راهشان ملامت
milaad zahedi بازدید : 9 یکشنبه 05 بهمن 1393 نظرات (0)

 

 

مقاله دهه فجر

با گسترش قیام مردم و خروج شاه از ایران، شاپور بختیار به عنوان تنها امید رژیم پهلوی، به عنوان نخست وزیر معرفی و باقی مانده بود.

 

این ایام که مصادف با اربعین امام حسین« علیه السلام» و گسترش راهپیمایی ها و اعتراضات مردمی بود، امام« قدس سره» طی پیامی، نکات تازه ای را برای هوشیاری مردم یادآور می شوند. همزمان با سایر شهرها، در تهران نیز راهپیمایی ها ادامه می یابد و فریاد الله اکبر جمعیت میلیونی لرزه بر اندام آخرین بقایای طاغوت می اندازد.

انسان های بپا خاسته و از جان گذشته با عزمی پولادین می روند تا سرنوشت مملکت خود را به دست بگیرند و همگی خواستار انحلال حکومت پهلوی و تشکیل حکومت اسلامی هستند و با شعار « استقلال، آزادی ، جمهوری اسلامی» خط مشی آینده را ترسیم می نمایند.

دهه فجر -گزیده ای از شعارهای انقلابی مردم در راهپیمایی ها

 

\\\" مرگ بر این سلطنت پهلوی\\\"


\\\" توپ، تانک، مسلسل دیگر اثر ندارد\\\"                        \\\"شاه بجز خودکشی راه دگر ندارد\\\"

 

مقاله دهه فجر


\\\" ایستادن در صف نفت حالا دیگه حرام است\\\"       \\\" لباس گرم بپوش که کار شاه تمام است\\\"

 

مقاله دهه فجر

 

\\\" مردم! رفتن شاه یه حقه سیاسی است!\\\"            \\\" گول نخورید نهضت ما اساسی است\\\"


\\\" زندگی مصرفی معادل بردگی است\\\"

 

مقاله دهه فجر

\\\" نظام شاهنشاهی مظهر هر فسادیست\\\"

 

مقاله دهه فجر


\\\" شاه باید برگردد\\\"    \\\" اعدام باید گردد\\\"

 

 

مقاله دهه فجر

به دنبال گسترش قیام مردمی، امام قدس سره در پیامی عزم خود را مبنی بر بازگشت به ایران اعلام می دارد. بختیار که با حمایت امریکا و به عنوان یک چهره ی ملی قصد مهار انقلاب و خاموش کردن شعله های قیام را دارد، خود را در این امر ناتوان می یابد و می کوشد که با قانونی جلوه دادن دولت خود، قیام مردم را سرکوب نماید. مخالفت خود را با بازگشت امام قدس سره اعلام، و دستور بسته شدن فرودگاه های کشور را می دهد. در پی انتشار این دستور مردم خشمگین، به خیابان ها ریخته  و با تحصن و شعارهای کوبنده دولت بختیار را مخاطب قرار می دهند.

 

پس از پانزده سال دوری از وطن درمیان استقبال پرشور مردم قدم به خاک این سرزمین گذاشت ، پانزده سالی که به خاطر خروشیدن بر استبداد و طاغوت و به خاطر بر زبان جاری کردن حقیقت به عراق ، ترکیه و  فرانسه تبعید شد .

پس از یکصد و هفده روز توقف امام خمینی (ره) در نوفل لوشاتو، امام خمینی (ره) ساعت سه و سی دقیقه به وقت تهران به سوی تهران حرکت کردند .

حاشیه های روزی که امام آمد . . .

حضرت امام به هنگام خروج از فرانسه با ارسال پیامی خطاب به مردم فرانسه، ضمن اظهار تشکر از آنها خداحافظی کردند.

ایشان پس از اقامه نماز در کف هواپیما، روی دو پتو با آرامش خوابیدند ، این در حالی بود که همه علاقمندان، دوستداران و نزدیکان ایشان، نگران انجام این پرواز بودند. خطر انهدام هواپیما و یا ربودن آن در آسمان چیزی بود که همه را تا لحظه فرود آن در فرودگاه تهران، نگران ساخته بود.

در هواپیما دویست نفر امام را همراهی می کردند که پنجاه تن  از آنان همراهان و هواداران و نزدیکان امام خمینی و ۱۵۰ نفر دیگر از خبرنگاران بودند .

راس ساعت نه و سی و هفت دقیقه و سی ثانیه امام در میان حلقه گروه منتخب استقبال کنندگان از پله های هواپیما فرود آمدند .

خمینی ای امام  . . .

با ورود حضرت امام به سالن فرودگاه، فریاد «الله اکبر» سالن فرودگاه را به لرزه در آورد. استقبال کنندگان  با خواندن سرود «خمینی ای امام»، اشک‌های مشتاقان را بر گونه‌هایشان جاری کردند.

 

پاسخ امام به عواطف یک میهن(مقاله دهه فجر)

حضرت امام طی بیاناتی در فرودگاه تهران گفتند: من از عواطف طبقات مختلف ملت تشکر می‌کنم. عواطف ملت ایران به دوش من بارگرانی است که نمی‌توانم جبران کنم.

ایشان ضمن اشاره به اینکه طرد شاه از کشور قدم اول پیروزی بود، همگان را به وحدت کلمه و ادامه مبارزه تا قطع کامل ریشه‌های فساد ترغیب کردند.ایشان سپس از آنجا عازم بهشت زهرا شدند.

با وجود سرمای زمستان، شب پیش از ورود امام ، بسیاری از مردم مشتاق ، در مسیر حرکت ایشان خوابیده بودند .

هنگام ورود امام خمینی به مدت بیست دقیقه مراسم استقبال توسط تلویزیون  ایران به طور زنده پخش شد ، اما ناگهان عکس شاه بر روی صفحه تلویزیون ظاهر و برنامه قطع شد .

در حالی که مراسم ورود حضرت امام به طور مستقیم از تلویزیون پخش می‌شد، نظامیان با یورش به این سازمان از ادامه پخش آن ممانعت کردند.

عده‌ای از مردم با قطع جریان پخش مستقیم ورود حضرت امام از تلویزیون به علت هجوم مأمورین نظامی، از عصبانیت تلویزیون‌های خود را به خیابان پرت کردند.

 

وقایع ایام‌الله دهه فجر انقلاب اسلامی:(مقاله دهه فجر)

 

وقایع ۱۲بهمن از ایام‌الله دهه فجر

۱۲بهمن روز ورود روح‌الله خمینی به ایران-در این روز بزرگترین استقبال تاریخ در تهران برگزار شد؛ بطوری که طول جمعیت استقبال کننده از آیت‌الله خمینی به ۳۳ کیلومتر رسیده بود. در ساعت ۹:۵۰ دقیقه بامداد روز دوازدهم بهمن هواپیمای حامل خمینی در میان تدابیر شدید امنیتی در فرودگاه مهرآباد برزمین نشست. خمینی پس از ورود به فرودگاه و ایراد سخنرانی طبق برنامه‌ای که از قبل تنظیم شده بود عازم گورستان بهشت زهرا شد…

خمینی در میان استقبال گسترده مردم تهران در ساعت یک بعد از ظهر وارد قطعه ۱۷ که مدفن شهدای انقلاب بود شد و سخنرانی خود را ایراد نمود.

وقایع ۱۴ بهمن از ایام‌الله دهه فجر

روز شنبه ۱۴ بهمن از ایام‌الله دهه فجر در محل مدرسه شماره ۲ علوی یک مصاحبه مطبوعاتی با حضور قریب به سیصد خبرنگار ایرانی و خارجی برگزار شد که در آن ابتدا خلاصه‌ای از نظریات آیت‌الله خمینی خوانده شد؛ سپس سوالات خبرنگاران آغاز گردید که خلاصه‌ای از پاسخ خمینی به این شرح بود:

 

«کاری نکنند که مردم را به جهاد دعوت کنم، اگر موقع جهاد شد می‌توانیم اسلحه تهیه کنیم. دولت را بزودی معرفی خواهیم کرد. اعضای شورای انقلاب تعیین شده‌اند. از ارتش می‌خواهم هرچه زودتر به ما متصل شود. ارتشیان فرزندان ما هستند، ما به آنها محبت داریم باید به دامان ملت بیایند. قانون اساسی که تدوین شده به آراء عمومی گذاشته می‌شود تمام اتباع خارجی بطور آزاد در ایران زندگی خواهند کرد.     »

 

وقایع روز ۱۶ بهمن از ایام‌الله دهه فجر

روز ۱۶ بهمن و تعیین دولت موقت-خمینی در روز ۱۶ بهمن طی فرمانی مهدی بازرگان را به عنوان نخست وزیر موقت تعیین و معرفی کرد. عصر همان روز در سالن سخنرانی مدرسه علوی یک مصاحبه مطبوعاتی بین‌المللی ترتیب داده شد، در این جلسه بازرگان برنامه و وظایف دولت موقت را تشریح کرد و افزود برگزاری همه پرسی درباره تغییر رژیم، برگزاری انتخابات مجلس موسسان و انجام انتخابات مجلس از وظایف این دولت است.

وقایع روز ۱۹ بهمن از ایام‌الله دهه فجر

روز نوزدهم بهمن ماه بزرگ‌ترین راه پیمایی انقلاب صورت گرفت. در قطعنامه پایانی راه پیمایی نخست وزیری مهدی بازرگان توسط تظاهرکنندگان تایید شد.

 

وقایع ۲۰ بهمن از ایام‌الله دهه فجر

در روز ۲۰ بهمن ماه که مصادف با روز جمعه بود، مردم در دانشگاه تهران اجتماع کرده بودند تا سخنرانی رییس دولت موقت را استماع نمایند. در همین هنگام در غرب تهران درگیری شدیدی صورت گرفت؛ عده زیادی از افراد گارد شاهنشاهی به پادگان همافران نیروی هوایی حمله بردند و به محض آغاز درگیری آنان عده زیادی از جوانان وابسته به جناح‌های مختلف به نفع همافران وارد صحنه درگیری شدند. این درگیری خونین ده‌ها نفر کشته و مجروح بر جای گذاشت ولی در نهایت همافران توانستند حلقه محاصره نیروهای گارد را بشکنند.

وقایع ۲۱ بهمن از ایام‌الله دهه فجر

روز بیست و یکم بهمن ماه روز نبرد مسلحانه همه جانبه مردم و نیروهای دولتی بود. درگیری خونین مردم و لشگر گارد در این روز به اوج خود رسید؛ و جنگ تانک‌ها با مردم مسلح باعث کشته و زخمی شدن صدها نفر شد. آیت‌الله خمینی تهدید کرد در صورت عدم جلوگیری از کشتار لشگر گارد حکم جهاد خواهد داد.در اینروز چندین کلانتری توسط گروههای مسلح مردمی تسخیر شدند که در نتیجه آن مقادیر زیادی اسلحه به دست مردم افتاد. در همین روز فرمانداری نظامی تهران اعلامیه شماره ۴۰ را انتشار داد؛ بموجب این اعلامیه رفت و آمد مردم از ساعت ۱۶:۳۰ تا ۵ بامداد ممنوع اعلام شد. در پی اعلامیه مزبور اعلامیه دیگری صادر و منع عبور و مرور تا ساعت ۱۲ بامداد تمدید شد. مردم عملاً مقررات حکومت نظامی را باطل ساختند و تا صبح در خیابان‌ها با ایجاد حریق و راه بندان‌های متعدد مانع حرکت قوای نظامی می‌شدند.

وقایع ۲۲ بهمن از ایام‌الله دهه فجر

۲۲ بهمن از ایام‌الله دهه فجر ،در این روز به ترتیب زندان اوین، ساواک، سلطنت آباد، مجلسین سنا و شورای ملی، شهربانی، ژاندارمری و ساختمان زندان کمیته مشترک به تصرف مردم در آمد.در تسخیر شهربانی سپهبد رحیمی فرماندار نظامی تهران به دست انقلابیون مسلح افتاد. پادگان باغشاه و دانشکده افسری، دبیرستان نظام، زندان جمشیدیه، پادگان عشرت آباد و پادگان عباس آباد یکی پس از دیگری تسلیم شدند و آخرین مرکزی که به تصرف درآمد رادیو و تلویزیون بود.

 

تصمیم شورای عالی ارتش(مقاله دهه فجر)

ساعت ۱۰ بامداد روز ۲۲ بهمن شورای فرماندهان نیروهای مسلح در ستاد مشترک تشکیل گردید. نظامیان حاضر در جلسه عبارت بودند از: عباس قره باغی، جعفر شفقت، حسین فردوست، هوشنگ حاتم، ناصر مقدم، عبدالعلی نجیمی، احمدعلی محققی، عبدالعلی بدره‌ای، امیرحسین ربیعی، کمال حبیب اللهی، عبدالمجید معصومی، جعفر صانعی، اسدالله محسن زاده، حسین جهانبانی، محمد کاظمی، خلیل بخشی آذر، علی محمد خواجه نوری، پرویز امینی افشار، امیر فرهنگ خلعتبری، محمد فرزام، جلال پژمان، منوچهر خسروداد، ناصر فیروزمند، موسی رحیمی لاریجانی، محمد رحیمی آبکناری و رضا وکیلی طباطبایی.ریاست شورای عالی ارتش بر عهده عباس قره باغی بود. پس از گزارش فرماندهان نیروها از وضعیت موجود بحث پیرامون همبستگی ارتش با مردم آغاز شد؛ اکثرا موافقت خود را اعلام نمودند و سرانجام اعلامیه‌ای مبنی بر بی طرفی ارتش تهیه و بامضا رسید. پس از تصمیم شورای عالی، ساعت یک بعد از ظهر خبر تصمیم شورای عالی ارتش در اختیار رادیو و تلویزیون گذاشته شد. رادیو ایران برنامه عادی خود را قطع و اعلامیه را قرائت کرد. لحظه‌ای بعد نیروهای انقلاب محوطه صدا و سیما را تصرف نمودند و خبر سقوط رژیم سلطنتی پهلوی از صدا و سیما اعلام شد.


 



تاريخ : چهارشنبه یکم بهمن 1393 | 14:57 | نویسنده : milaad | نظر بدهید
 
\"\\"...آکا\"

تاريخ : چهارشنبه یکم بهمن 1393 | 14:11 | نویسنده : milaad | نظر بدهید
 
\"\\"میلاد\\"\"

تاريخ : چهارشنبه یکم بهمن 1393 | 14:8 | نویسنده : milaad | نظر بدهید
 
\"\\"مهدی\"

تاريخ : چهارشنبه یکم بهمن 1393 | 12:37 | نویسنده : milaad | نظر بدهید

\"\\"بسیجی\"\"\\"میلاد\"

تعداد صفحات : 2

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 13
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 4
  • آی پی دیروز : 0
  • بازدید امروز : 2
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 2
  • بازدید ماه : 6
  • بازدید سال : 32
  • بازدید کلی : 624